نکات مهم برای یک استارتاپ یا کسب و کار خوب در ایران

نکات مهم برای یک استارتاپ یا کسب و کار خوب در ایران

 

بسمه تعالی

 

شاید تا حالا شنیده باشید که استارتاپ به یک کسب و کار نوپا گفته میشه و باید قابل تکرار و قابل گسترش باشه به راحتی… که خوب اشتباه هم نیست بهتره که همینطور باشه… ولی حتی کسب و کار های با سابقه و بسیار موفق هم می تونن یک استارتاپ باشند… و لزومی هم نداره تکرارپذیر و رشدپذیر باشند همونطور که می بینیم بعضی استارتاپ ها در سراسر دنیا زیاد این طور نیستند، اگر چه مسلما سرمایه گذار ها دوست دارند که این رو بگن چون می تونه استارتاپ بهتری باشه و در آینده هم سود و موفقیت بیشتری داشته باشه، ولی جزو تعریف نیست… هر کاری که با روحیه استارتاپی و اصولی بر اساس بیزینس-پلن خوب و استراتژی های مارکتینگ مدرن و اصولی در حال انجام باشه میشه بهش گفت که یک استارتاپ هست، کما اینکه شرکت های بسیار بزرگ و موفقی همچون آمازون، اپل، گوگل، مایکروسافت… اینا استارتاپ بودند و هنوز هم خودشون رو استارتاپ می دونند چون هنوز هم با روحیه و برنامه ریزی درست و اصولی دارند کار می کنند.

حالا اینجا می خوایم بگیم که اگر دوست دارید کسب و کار موفقی داشته باشید، فرقی هم نداره که از دیدگاه بقیه هنوز یک استارتاپ یا کسب و کاری که به درآمد خوبی نرسیده باشید، یا اینکه درآمد و سابقه بسیار زیادی هم کسب کرده باشید؛ بهتره که این ویژگی ها رو در پروژه های فعلی یا آیندتون بگنجونید، اسمش هم فقط ایده پردازی های قشنگ نیست، بلکه طراحی بیزینس-مدل های مناسب هست:

 

1- کاری انجام بدید که نتیجش محبوب و آشنا باشه برای مردم:

یعنی مثلا وقتی به مردم عادی و غیر متخصص میگین محصولات یا خدماتتون چی هست، با یک توضیح مختصر متوجه بشن که آره مثلا یک فروشگاه آنلاین محصولات مختلف هست مثل دیجی کالا؛ یا یک اپلیکیشن تاکسی اینترنتی هست مثل اسنپ. اگر چه الان هم دیجی-استایل یا اسنپ-تریپ هم بخوان همینطوری بگن چه محصولی هستند باید بگن یه چیزی شبیه این و اون که میشناسیدشون… خلاصه اینکه بشه راحت تبلیغ کرد و مردم راحت درک کنن که این چیه اصلا… بعد وارد جزییات خواستن بشن و اطلاعات بیشتری به عنوان مشتری، همکار یا صرفا یک دنبال کننده علاقه مند به کار شما پیدا کنند، میان می بینند که کلی امکانات و خدمات ویژه و متمایز هم دارین. به عنوان مثال ما خودمون یک استارتاپ هستیم در زمینه مارکتینگ و خدمات دیجیتال… این رو مخاطبین ما می فهمن یعنی چی… بعد حالا میرن داخل سایت های ما و می بینن که مثلا بازار مرکز تجارت دیجیتال داریم که یعنی چی… چون توی ایران به این شکل بی نظیره… یا میرن توی اون یکی سایتمون می بینن که بیزینس-تو-بیزینس نیچ مارکتینگ داریم که کلی تبادل لیست های بزرگ و … می تونه اونجا انجام بشه که یکی از پر سود ترین و بهترین گام های مارکتینگ برای هر کسب و کاری می تونه باشه… همچنین نکته مهم دیگه اینکه وقتی محصول یا خدمات آشنایی برای مخاطبین هدفتون داشته باشین، خیلی راحت تر مشتری یا همکار شما میشن و درآمدزایی و سرمایه گذاری بهتری هم معمولا اتفاق میافته… اگرچه خیلی استارتاپ ها هم، مخصوصا توی ایران، بیشتر تبلیغات کذب و فریبنده انجام میدن از راه های غیر اخلاقی و غیر قانونی مختلف، که بگن ارزش فلان برند یا محصول ما مثلا چند صد میلیارد تومان هست در حال حاضر و تا 5 سال دیگه میرسه به چند هزار میلیارد تومان، که این جوری سرمایه گذار های ساده یا حتی مثلا زیرک رو جذب کنند که بیان و درصدی از سهام اون استارتاپ (یا حتی شرکت هایی که الان توی بورس و فرابورس ایران هستند…) با قیمت بالا بخرند و صاحب کلی پول از هیچی برای یک کار بی خود و بی آینده بشن… (که واقعا شرعی بودن این معاملات بر روی ارزش های کاذب جای سوال داره در مملکت اسلامی!) اینکه بعضی سرمایه گذار ها از روی مثلا زیرکی میان و چند میلیارد سرمایه گذاری می کنند از روی سادگیشون نیست، بلکه یک واسطه هستن که از این محبوبیت و شهرت کاذب ایجاد شده در بازار می خوان سوء استفاده کنند تا به یکی دیگه بفروشند (و شاید هم بعدش بذارن برن کانادا…)، چون شاید حتی خود سرمایه گذار هم میدونه این استارتاپ آینده ای نداره و همش ضرره… یعنی با اینکه گردش مالی بالایی داره ولی سود خالصش تا حالا منفی بوده، بعدا هم راه چاره ای براش نیست احتمالا با این وضع… در نهایت اینکه، شهرت و محبوبیت حتی اگه کاذب باشه برای برندینگ و سهام بعضی ها خوبه از اون لحاظ… ولی برای ما که دنبال کار درست و اخلاقی هستیم، و می خوایم تبلیغات و برندینگ سالمی داشته باشیم، باید رشد طبیعی و سود واقعی خوبی به همراه نام-آشنایی محصولات/خدمات داشته باشه، که میشه نکته مهم بعدی.

 

2- باید رشد طبیعی و سود واقعی خوبی به همراه داشته باشه

بعضی کار ها فقط اسمش گنده هست و مردم خیال می کنند هر کی تو کار فلان چیز هست، چون همش صحبت از رقم های میلیاردی می کنه پس واقعا پولش خوبه… در صوتیکه که خودشون خوب می دونند که اینطور نیست لزوما… اگر از اطرافیانتون هم بپرسید بهتون احتمالا میگن که فلانی با اینکه فلان قدر پولداره یا فلان قدر شرکت و کارمند داره… سالی چند صد میلیارد هم گیرش میاد، ولی کلی بدهی و مشکلات اقتصادی داره… و از حسابدار شرکت هم که بپرسی، جدای از فرار مالیاتی و بیمه، بهتون شاید بگه که سود خالص شرکت در طول همه این سال ها منفی بوده که عواقبش گریبان گیر تمام مدیران شرکت (و ورثه فوت شده ها…) ممکنه باشه… البته باز اونایی که فقط کارمند شرکت های مثلا بزرگ و موفق هستن، میان پولشونو سر ماه میگیرن و میرن، دیگه درگیر ریسک و مشکلات کسب و کار نمیشن زیاد معمولا… ولی مدیران و سرمایه گذاران اون کسب و کار باید به فکر یه پروژه ای باشن که درآمدزایی طبیعی و واقعی داشته باشه که کم کم بتونند نجات پیدا کنند، لااقل با اون همه برندینگ و سر و صدایی که توی تبلیغاتشون کردن… بالاخره بتونن استارتاپ سودمند و موفقیت آمیز داشته باشند که هم برندشون رو نجات بده از بدنامی، هم اینکه حساب و کتاب هاشون صاف و میزون بشه، اگرچه بازم فرار مالیاتی، رشوه، استفاده از رانت دولتی و اینا رو که کم و بیش انجام میدن متاسفانه… ولی لااقل بگن ما داریم با یک کسب و کار واقعی و خدمت رسان هم دیده میشیم در سطح جامعه… جدای از این موارد، خیلی خوبه که ایده یا بیزینس-مدل کار شما رشد طبیعی و سود راحتی واقعا به دنبال داشته باشه، چون نشون میده که کسب و کار درستی رو انتخاب کردین و در عمل هم با اجرای درست اون ایده ها تونستین به سود خوبی برسین، پس هم شدنی هست، هم کار خوبی هست لااقل به شکلی که شما دارین انجان میدین… در نکته مهم بعدی میگیم که باید راحت پول بدست بیاد وگرنه اصلا ارزششو نداره و ایده خوبی نیست، ولی نه به این معنی اینکه با رانت دولتی و پارتی بازی و دزدی بدست آورده باشید چیزی رو!

 

3- راحت و بی دردسر باشه و بعدا هم نیاز به کلی گرفتاری و اعصاب خوردی و ریسک نداشته باشه

راحت و بی دردسر بودن کسب و کار واقعا مهمه… اینو از کسایی که با کارهای پر دردسر پولدار شدن بپرسین بهتون احتمالا میگن که چقدر کار بی خود و اعصاب خوردکنی داشتن این همه سال، البته اگه بخوان صادقانه بگن همه چیز رو… خیلی دیده میشه که مدیران شرکت های بزرگ، مخصوصا در ایران، این قدر نگرانی و مشکلات دارن توی کارشون که با اون همه پول (تازه اگه از سود واقعی باشه، نه از سرمایه کاذبی که با فریب مردم جذب کردن …)، که اگر هم توی زندگی شخصیشون فعلا مشکلی نداشته باشن، از زندگی هیچ لذتی نمی برن، چون همش نگران دردسر ها، تهدید ها و ریسک های زیادی که توی کارشونه هستن… بعد اینکه اگر یک استارتاپ از اولش بخواد روی موضوعی دست بذاره که ریسک و دردسر بالایی داره و مدیرانش هم به فرض نگران چیزی نباشن، باز هم اصلا ایده خوبی نیست چون بگیر-نگیر داره چنین کاری و ممکنه با این همه ریسک و مشکلات به جایی نرسه و فقط پول و وقت و انرژی هاشون رو هدر بدن… یکی از این ریسک ها اینه که شما شریکی داشته باشین که بخواد توی مدیریت کار دخالت های اساسی بکنه… مثلا شما با بانک، یک شرکت سرمایه گذاری یا یک شتاب دهنده جلسه میذارین و کلی زور می زنین تا قانعشون کنین که روی پروژه شما سرمایه گذاری کنن.. اون ها هم آخر می گن باشه، توی فاز اول فلان قدر پول میدیم با این قرارداد… که مثلا 30 درصد از سهام شما مال ما بشه. یا شاید حتی بر عکس، شما به کسی پول میدین که یه کسب و کاری رو شروع کنه و چون خودش شریکه در سود، به خودش این حق رو ممکنه بده (طبق قرارداد یا عرف… به درست یا غلط) که بیاد توی کار اظهار نظر و دخالت های اساسی انجام بده (منظور مشاوره و همفکری های مثبت و کمک رسانی نیست اینجا.. چون اینا که خوبه مسلما) و بعدا یک روزی، در آغاز کار یا وسط کار، یهو بیاد این اختلاف نظر ها بالا بگیره و شما که کار رو به کسی دادین کار رو متوقف یا خراب کنه، یا اگه مثل مورد قبل از کسی سرمایه گرفتین اون بیاد و با شما مشکل پیدا کنه، این شراکت و قراردادی که داشتین ممکنه بهم بخوره و کل زحمات و سرمایه هاتون به باد بره… البته آخرش براتون یه تجربه میشه که اگر خواستین سرمایه گذار جذب کنین برای استارتاپتون، برنامه خروج دقیق و تعریف شده مناسبی داشته باشه قراردادتون که چه طوری بعد بتونین آزاد بشین از اون سرمایه گذار… و مهم تر اینکه سرمایه گذار اصلا حق دخالتی نداشته باشه توی کار های شما، سرمایه گذاشته دستش درد نکنه، طبق قرارداد فقط سودش رو بگیره، همین! البته کاری که ما در استارتاپ جدید خودمون می خوایم انجام بدیم هم باید این طور باشه و دنبال این هستیم که مثلا یا 10 % سهام خودمون رو 100 میلیون تومان بفروشیم، یا اینکه مثلا کل سهام و برند و استارتاپ رو یک میلیارد تومان بفروشیم و کلا بکشیم کنار؛ یا شاید هم 90 % سهام استارتاپ خودمون رو بفروشیم 900 میلیون تومان (مثلا در 3 فاز 300 میلیونی موقع تحویل…) و بگیم شما سرمایه گذار محترم همونطوری که توی قراردادمون میاد، فقط سودتون رو بگیرید و کلیه امور مدیریتی و اجرایی با ما می باشد و شما حق دخالتی ندارین با احترام فراوان… چون ببینید همین نکات اقتصادی هست که باعث میشه کسب و کار های ملی مختلف که باید با هدف کارآفرینی، تولید ملی، رونق اقتصاد ملی باشند، یهو کلی ضرر کنند و کلی سرمایه انسانی و مالی از بین بره… به خاطر همکاری ها و تصمیم گیری های مدیریتی اشتباه… الان شما یه نگاه تو بالا شهر خودتون، به خونه و ماشین آدم های متوسط بندازین، می بینین که خیلی پولدارن نسبت به 30 سال پیش… کلی هم به رفاه و آسایش خودشون و خانوادشون میرسن.. ولی لنگ بعضی خرج های ضروری یا تسویه حساب کارمندانشون هستند… خوب چرا نباید هوش مالی و تجاری درستی داشته باشیم؟! دنبال فرهنگ غلط تجمل گرایی باشیم، و یا دانش اقتصادی درستی نداشته باشیم تا بتونیم با پول کار کنیم؟! این همه آدم که کلی پول و سرمایه خودشون رو بی خودی دارن صرف راحت طلبی می کنند، مثلا میرن ماشین چند صد میلیونی میخرن… بعد اگه بهشون بگی چرا با این پول کار نمی کنی چند تا جوان بیان سر کار، چند تا فقیر کمتر بشه توی مملکت می گن که ولش کن بابا… به اندازه کافی پول داریم و کمک هم می کنیم… یا شاید هم صادقانه بگن که بلد نیستن با پول اضافیشون چی کار کنن… این ها واقعا جای تاسف داره و نشان از ضعف دانش و تجربه بیزینسی و مارکتینگ هست در ایران… چون شما اگه به آلمان یا ژاپن یا… نگاه کنین، اصلا چنین وضعی رو در جامعه نمی بینین…

ما در استارتاپ کالیفرنیوم اس.ام.پی با ارائه خدمات متنوع و جامع مارکتینگ، مخصوصا در زمینه دیجیتال و از طریق اینترنت؛ سعی داریم تا با فرهنگ سازی ملی و اطلاع رسانی های درست، و با ارائه خدمات اصولی و با کیفیت بالا؛ رونق اقتصادی ملی، مارکتینگ و تبلیغات صحیح ملی، کارآفرینی ملی و اشتغال زایی اینترنتی و … را در ایران تقویت نماییم.

 

4- تکرار پذیری زیاد، قابلیت رشد و توسعه زیاد زیر ساخت ها و گسترش کل پروژه

برای داشتن یک استارتاپ و کسب و کار خوب، بهتره که از اول سراغ ایده ها و طراحی بیزینس-مدل هایی برید که خیلی راحت و به تعداد و مراتب زیاد بتونه تکرار بشه. مثلا ما در استارتاپ خودمون بر خلاف بسیاری از آژانس های مارکتینگ و تبلیغاتی که مردم و شرکت ها فقط یکبار ممکنه سراغشون برن چون تجربه و نتایج خوبی نداشتن، سعی می کنیم تا با افزایش کیفیت و تعداد و تنوع آفر های مختلفی که برای شرکت ها و سایت های مختلف داریم، مشتری ها راضی باشند و دوست داشته باشند تا چندین بار دیگه از همون خدمات یا آفر های دیگه ای که داریم استفاده کنند.

قابلیت رشد و توسعه هم خیلی مهمه… یعنی از اول جوری ساخته بشه که اگه یک استارتاپ یا شرکت دیگه اومد مشابه ایده و طرح شما رو سریع تر و چابک تر از شما انجام داد، هم طرح و بازار رو ممکنه مال خودش کنه… (حالا فکر کنید کپی رایت و ثبت تجاری طرح و پتنت علمی زیر ساخت و… اینا چقدر می تونه فایده داشته باشه در دنیای تجارت و کسب و کار، مخصوصا در طرح های اینترنت مارکتینگ و تجارت الکترونیک!) تازه اگر خیلی بودجه تبلیغاتی زیادی داشته باشید که یکدفعه با کلی کمپین و تبلیغات وسیع همه جا سر و صدا کنین و بازار رو مال خودتون کنین که همه بفهمن که فلان ایده و راهکارش مال استارتاپ یا شرکت شماست، باز هم اگر شرکت شما یا زیرساخت ها و محصولات/خدمات شما گسترش زیادی پیدا نکنه، شما با اینکه می تونین محبوب و موفق بمونین در صورت وجود تمامی شرایط لازم؛ ولی این کسب و کاری نیست که بشه بیشتر از این گسترش پیدا کنه… با مثال اگر بخوایم بگیم:

مثلا شما فقط محصول شماره یک رو می تونین تولید کنین یا فقط یک خدمات تخصصی ارائه کنین، حالا اگر با حداکثر بودجه ایده ال، بتونید 10 میلیارد سود خالص تا 10 سال دیگه ایجاد کنین، خوب بودجه بیشتر، کارمند های متخصص بیشتر، علم و دانش بیشتر به کار شما نمیاد زیاد (به لحاظ تئوری)، چون فرض کردیم که شما کار بیشتری نمی تونید انجام بدین و سهم بازار شما حداکثر همین مقدار هست که الان دارین بهش می رسین… بعد میشه همون داستان آدم های مرفه جامعه (تازه حالا همون قشر متوسط رو بگیم که ماشین 100 میلیون به بالا دارند نه ماشین های میلیاردی…) که بهشون میگیم این همه خرج برای خونه و ماشین برای چی، چرا به کسب و کارتون نمی زنین یا باهاش برای نیازمندان جامعه کارآفرینی نمی کنین… کلی بهانه ممکنه بیارن که دیگه چقدر کار کنیم، چقدر پول در بیاریم… کافیه دیگه (در حالیکه ممکنه لنگ بعضی مخارج ضروری هم باشند…)، وقت و حوصله نداریم… در صورتیکه اگه یک چرخ ماشینشون رو بفروشن (منظور اینکه ماشین ارزون تر سوار بشن) باهاش می تونن چند تا استارتاپ خوب راه بندازن که هر کدوم مدیر متخصص خودش رو داره و کارش راحت جلو میره و نیازی به وقت و انرژی شما هم نداره… منتها معمولا اینقدر صادق نیستند که بگند بلد نیستیم با پول هامون چه کار کنیم.

ما همین استارتاپ کالیفرنیوم اس.ام.پی که چندین وبسایت و کانال با زیر ساخت بسیار پیشرفته و پیچیده با قابلیت گسترش پلتفرم و محصولات/خدمات متنوع هستش رو تنها با 45000 تومان شروع کردیم و در کمتر از یک هفته 3 تا وبسایت اول ما که محصول اولیه با قابلیت های عملیاتی کافی کار ما بود رو آماده و راه اندازی کردیم و تا الان بعد از 4 ماه از گذشت این استارتاپ با ساخت 7 وبسایت حرفه ای لانچ شده و ارتقای سرور …، کلا حدود 300 هزار تومان هزینه کردیم! این یک استارتاپ آماتور و غیر حرفه ای برای یک پروژه کوچک نیست بلکه دقیقا یک استارتاپ حرفه ای هست که ما خدمت چندین سرمایه گذار و شتاب دهنده پروپوزال پروژه رو فرستادیم که حداقل 1500 % سود خالص می تونه در طی 2 سال ایجاد کنه… که اون چون حداقلش بود و با سرمایه 200 میلیون تومانی شروع و به 3 میلیارد تومان سود خالص میرسید، سود 15 برابری خیلی هم خوب بود برای یک پروژه جسورانه… ولی الان با تغییراتی که به خاطر نداشتن سرمایه دادیم در برنامه هامون، اگه ما تا 8 ماه دیگه، 45 میلیون تومان هم سود کنیم، یعنی تونستیم تنها با 45000 تومان یک پروژه با زیر ساخت فوق العاده حرفه ای، چه به لحاظ مارکتینگ و چه از نظر فنی را ایجاد کنیم که در طی یکسال به 1000 برابر سود رسیده ایم (قابل توجه اونهایی که میگن سود 1000 برابری غیر ممکنه! ). حالا آیا میشه این استارتاپ ما به 45 میلیارد تومان سود برسه که بگیم 1.000.000 برابر بودجه استارتاپ سود کردیم؟ بله، اگر خدا بخواهد با برنامه ریزی هایی که انجام دادیم همین پلتفرم و خدمات، می تواند گسترش یابد و تعداد سفارش ها افزایش یابد. مثلا اگر روزی 30 تا سفارش داشته باشیم، می شود ماهی 900 سفارش که اگر سود هر سفارش به طور متوسط برای ما 10 درصد هم باشد، می شود معمولا حدود 100 هزار تومان به طور متوسط (از خود سفارش و درآمدزایی های پس از فروش با دیجیتال مارکتینگ و …)؛ یعنی 90 میلیون تومان در ماه، یعنی سود سالانه می شود حداقل 12 تا 90 میلیون، که برابر با 1.080.000.000 تومان تقریبا. البته با این نرخ رشد و با همین وضع، 45 سال تقریبا طول میکشد (41.6 اگر دقیق بخواهیم بگیم…) و تا اون موقع خیلی چیزها تغییر کرده… ولی مسلما فاز به فاز با درآمد زایی های که ایجاد می نماییم می توانیم از کانال های مارکتینگ مختلف رشد تصاعدی برای استارتاپ خود ایجاد نماییم و شاید در طول 4 سال با همین پلن مارکتینگ بشود به 45 میلیارد سود رسید (یعنی 1 میلیون برابر سود در طی 4 سال)! لازم به ذکر است که ما در حال حاضر نیازی به سرمایه خاصی نداریم فعلا، و فقط کمی برای تبلیغات هزینه خواهیم کرد و شاید نیاز به حمایت های یک شتاب دهنده خوب و معتبر داشته باشیم برای فضا و امکانات کاری که برندینگ و اعتبار ما را نیز افزایش دهد.

 

5- سعی کنید تا تاثیر خود شما از تصویر پروژه محو شود

شاید زیاد دیده باشید مدیران و متخصصانی که باید هر روز چندین ساعت بر روی پروژه خود با کلی استرس و فشار کاری وقت و انرژی بگذارند، وگرنه بقیه افراد و کسب و کارشان نمی تواند پروژه را به خوبی پیش ببرند و کم کم کل کنترل از دستشان خارج می شود و رو به نابودی خواهد رفت… شاید واقعا بهترین کار اون کاری باشه که شما فقط یا سرمایه گذاری کنید روی اون، یا فقط یک مدیریت مختصر انجام بدین روی اون، اگر سرمایه یا روحیه و تخصص لازم برای مدیریت رو دارید؛ چون میگن مدیر خوب اونیه که همه کارهاش رو به بقیه واگذار کرده و دیگه لزومی نداره که خودش کاری انجام بده… یا ممکنه مدیر ابتدا کلی وقت بذاره و کار رو طراحی و راه اندازی کنه و بعدا هم اگر وقت بذاره فقط یک مقدار راندمان و موفقیت بیشتر بشه، نه اینکه اگه یه مدت نبود یا کار خاصی انجام نداد، اون استارتاپ یا شرکت نابود بشه… البته همه که سرمایه گذار یا مدیر نیستند و اگر بودند بقیه کار ها رو چه کسی انجام می داد… لذا این توصیه که سعی کنین این کارها رو انجام بدین مثل موارد قبلی بیشتر متوجه گروه مدیریتی استارتاپ یا پروژه هست… وگرنه مثلا داشتن یک تیم پشتیبانی 24 ساعته برای سایت یا اپلیکیشن شما می تونه خیلی هم مفید باشه، ولی شیفتی باید با هم هماهنگ باشند تا حتی نیمه شب هم پاسخگوی سوالات احتمالی مردم باشند… پس اینکه میگیم تاثیر شما در پروژه محو بشه، یعنی اگه یک ماه مدیر استارتاپ مریض شد یا رفت مسافرت، نباید کل پروژه، برندینگ و خدمات کار شما تصویرش خراب بشه، نه توی ذهن مشتری هاتون، نه در ذهن همکارانتون… لذا وجود شما نباید وابستگی شدیدی برای همکاران یا مشتریان شما ایجاد کنه!

مثلا ما در همین سایت خدمات استارتاپمون، که خدمات دیجیتال مارکتینگ و اینترنت مارکتینگ و … ارائه می کنیم، اگر مشتری های ما در سایت از کالیفرنیوم اس.ام.پی در خواست مشاوره کسب و کار کنند، خود مدیر استارتاپ بهشون مستقیما مشاوره میده معمولا چون تخصص خاصی هست که از ما خواستند… ولی شرکت ها و مشتریان می تونند برن در سایت خدمات دهی ما و اونجا چون یک بازار مرکز تجارت دیجیتال هست، از یک ارائه دهنده سرویس دیگه خدمات مشابهی رو در خواست کنند… که در حالت اول حاشیه سود ما بیشتره، ولی در حالت دوم هم سود می کنیم و تاثیر بدی بر کسب و کار ما نداره… لذا اینکه خود ما اونجا خدماتی به طور شخصی ارائه کنیم یا نه، مدیر استارتاپ یا شخص دیگه ای، از تصویر پروژه تقریبا محو شده، اگرچه می تونه تاثیر مثبتی داشته هم داشته باشیم، ولی نبود خدمات مارکتینگ مستقیم از جانب ما، تاثیری زیادی بر روی سود ما نداره… این یعنی یک ایده و بیزینس-مدل مناسب برای کسب و کار!

 

امیدوارم که این مقدار ناچیز نظرات و پیشنهادات ما برای شما هم مفید باشه، و نظرات شما رو هم با کمال میل دوست داریم که بشنویم و بدونیم، چون شما هم قطعا دانش و تجربیات خاصی دارین که می تونه برای بعضی ها مفید باشه!

 

CfSMP logo1